فیلم | روایتی از شجاعت مثال‌زدنی دانشجوی شاگرد اول شریف که حسین‌گویان به شهادت رسید
کد خبر: 3924118
تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۸
شهید در کلام همرزم/

فیلم | روایتی از شجاعت مثال‌زدنی دانشجوی شاگرد اول شریف که حسین‌گویان به شهادت رسید

شهید سیدحسن کریمیان، دانشجوی شاگرد اول مکانیک دانشگاه صنعتی شریف، در عملیاتی که همه زمین‌گیر شده بودیم، برای روحیه دادن به رزمنده‌ها از جا برجاست و سینه‌زنان می‌گفت: از جا برخیزید که حسین(ع) یاری می‌خواهد؛‌ او چند قدم جلوتر حسین‌گویان و سینه‌زنان به شهادت رسید.

رزمنده‌ای که سینه‌زنان و حسین‌گویان به شهادت رسیدبه گزارش ایکنا، با آغاز جنگ تحمیلی و تعرض عراق به مرز‌های کشورمان، همه قشر‌های جامعه یکدل و هم‌صدا به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافتند و به رویارویی با دشمن پرداختند. این مهم در واقع بزرگ‌ترین سرمایه نظام اسلامی ایران بود و نقش مهمی در شکست رژیم بعثی داشت. در این میان نقش و حضور جوانان به وی‍‍ژه جوانان دانشگاهی بسیار برجسته بود. در دفاع مقدس جوانان دانشگاهی نقش بسیار فعال و چشمگیری را در فرماندهی جنگ برعهده گرفتند. فرماندهان مؤثر در سطوح بالای فرماندهی دفاع مقدس نشان از حضور جوانان مؤمن و باسواد دانشگاهی دارد؛ شهید باقری، شهید علم‌الهدی، شهید زین‌الدین و ... دانشجویان رشید این سرزمین بودند که بر حسب ضرورت از دانشگاه عازم جبهه‌ها شدند تا تجربه درس‌آموزی در مکتبی دیگر را کسب کنند و به رسالت تاریخی و حساس خود عمل کردند. در همین راستا به گفت‌وگو با دکتر مجید مرادی، مدرس دانشگاه تهران، نشستیم که آن روز‌ها دانشجوی جوانی بود و امروز در کسوت استادی از خاطرات آن روز‌ها می‌گوید. با ما همراه باشید.
 
مجید مرادی، عضو هیئت علمی دانشکده مهندسی عمران دانشگاه تهران هستم. در ۱۷ سالگی زمانی که دانش‌آموز سوم دبیرستان بودم، وارد عرصه جنگ و دفاع از خاک وطن شدم، یعنی بین سوم و چهارم دبیرستان اولین بار بود که به جبهه رفتم؛ بعد که دیپلم گرفتم از سال ۶۲ به صورت رسمی وارد جنگ شدم و به عضویت بسیج سپاه درآمدم. از زمان دانشجویی در دانشکده فنی دانشگاه تهران تا پایان جنگ به صورت مستمر در عملیات‌های مختلفی شرکت داشتم.
 
در زمان جنگ اغلب همراه دوستان دوره دبیرستان بودم و به صورت گروه‌های ۵ نفره، ۱۰ نفر یا جمع‌های بزرگ‌تر در اعزام‌ها شرکت می‌کردیم؛ اغلب در لشکر حضرت رسول(ص) و به عنوان نیرو‌های گردان پیاده بودیم؛ این گردان‌ها اولین گروه‌هایی بودند که با دشمن مواجه می‌شدند و این مواجهه نیز بسیار نزدیک بود.  
 
 
خاطرات متعددی از عملیات‌های مختلف دارم که هر کدام به نوبه خود شنیدنی است. اکنون به انگیزه چهل سالگی تاریخ دفاع مقدس قصد دارم که خاطره‌ای را از عملیات والفجر ۸ را برای مخاطبان رسانه قرآن بازگو کنم. این عملیات در زمستان سال ۱۳۶۴ اتفاق افتاد و در آن نیروهای ایران از اروندرود به آن سوی آب‌ها رفتند و فاو را تسخیر و در جاده‌های مختلفی که به فاو منتهی می‌شد به عمق خاک دشمن نفوذ کردند.  
 
لشکر حضرت رسول(ص) در این عملیات روی جاده فاو - ام القصر حرکت و پیشروی کرد و گردان‌ها در شب‌های مختلف عملیات می‌کردند و هر شب قدری پیشروی داشتند. قرار بود به نقطه‌ای که کارخانه نمکی بود، به سمت شمال جاده فاو - ام القصر برسیم. دور تا دور این جاده به صورت باتلاق و هور بود و نمی‌شد داخل آن رفت. از این رو چاره‌ای نبود و باید از شانه‌های خاکی جاده حرکت می‌کردیم.  
 
گردان‌های مختلفی از لشکر حضرت رسول(ص) حضور داشتند و من در گردان انصار بودم؛‌ قرار بود تا صبح و قبل از طلوع آفتاب به نقطه‌ای برسیم که در آن نقطه متوقف شویم. در شب پنجم یا ششم عملیات بود که در این مسیر گرفتار شدیم و دوشکای دشمن روی جاده را به صورت کامل پوشش داده بود. نمی‌توانستیم سرمان را بلند کنیم و هر کسی که کوچک‌ترین حرکتی می‌کرد، تیر می‌خورد و می‌افتاد؛ بنابراین وضعیت به گونه‌ای بود که زمین‌گیر شده بودیم و چند تیم هم رفته بودند که این دوشکا را بزنند و نتوانسته بودند.
 
به جایی رسیده بودیم که ما سر ستون بودیم و هوا گرگ و میش می‌شد؛ فضای بسیار سختی بود و اگر هوا روشن می‌شد و آنجا می‌ماندیم همه بچه‌ها شهید می‌شدند و آنجا تبدیل به قتلگاه می‌شد. معاون گردان به نام شهید پوراحمد در آن لحظه گفت: «یک آرپی‌جی‌زن با یک کمک بروند و این دوشکا را خاموش کنند.» در این مجال می‌خواهم از شهید سیدحسن کریمیان یادی کنم. او همکلاسی‌ام در مدرسه و ‌آن زمان دانشجوی شاگرد اول ترم سوم مکانیک دانشگاه شریف بود؛ دانشجویی بسیار درس‌خوان و بااستعداد. سیدحسن همزمان درس‌ طلبگی هم می‌خواند و در این زمینه هم بسیار پیشرفت کرده بود؛ در آن لحظات هنوز حرف معاون گردان تمام نشده بود که شهید کریمیان از جا برخاست و با یک آرپی‌جی‌زن به نام صادقی، که از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) بود، رفتند تا دوشکا را بزنند.
 
نکته مهم این است که شاید در آن لحظه و شرایط سخت همه احساس خطر می‌کردند، اما این دو نفر داوطلبانه برخاستند. در این عملیات آرپی‌جی‌زن پس از اینکه دوشکا را زد و خاموش کرد، خود نیز در همان جا تیر خورد و به شهادت رسید و سیدحسن کریمیان هم با ترکش‌های نارنجک دشمن، سر و صورتش زخمی شده بود. اما در نهایت خط باز شد. شهید کریمیان با وجود اینکه از نظر جسمی چندان ورزیده و قوی نبود، اما در شجاعت بی‌نظیر بود.
 
فیلم | روایتی از شجاعت مثال‌زدنی دانشجوی شاگرد اول شریف که حسین‌گویان به شهادت رسید
 
یک سال بعد در عملیات تکمیلی کربلای پنج در شلمچه که شب ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ بود، در یک عملیات با هم بودیم. در این عملیات تعداد بسیاری از رزمنده‌ها به شهادت رسیدند. در آن شب هم وضعیت بسیار سختی داشتیم و زمین‌گیر شده بودیم؛ من در همان عملیات مجروح شدم و اغلب بچه‌ها در این شرایط با وجود اینکه بار‌ها در عملیات‌ها شرکت کرده بودند، اما غافلگیر شده بودند و می‌ترسیدند، اما شهید سیدحسن کریمیان با شجاعت از جا بلند شد و برای اینکه روحیه شجاعت را در آن‌ها تقویت کند، در همان صحنه شروع به سینه زدن کرد و گفت که حسین(ع) کمک می‌خواهد و باید از جا برخیزیم. با این تشویق‌ها همه از جا بلند شدند و به حرکت خود ادامه دادند و چند متر جلوتر، سیدحسن کریمیان که از سادات بود، تیر خورد و به شهادت رسید. امدادگری به نام ملکی که دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه تهران بود در آخرین لحظات بالای سر شهید کریمیان بود، نقل می‌کند که سیدحسن تا آخرین لحظه سینه می‌زد و حسین حسین(ع) می‌گفت.
انتهای پیام
captcha